کد مطلب:225133 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:208

حکایت نواب علیه احترام الدوله خرم بهار صبیه فتحعلی شاه
و هم در این سال یزید بن مزید بن زائده شیبانی برادرزاده معن بن زائده كه ازین پیش مسطور شد در شهر برذعه جانب دیگر سرای گرفت و اسد بن یزید در جای او والی و حكمران گشت، یزید را ابوخالد و نیز ابوالزبیر كنیت بود و یزید



[ صفحه 132]



بن مزید را در فنون شجاعت و بسالت مزیدی نبود، در مملكت ارمنیه والی بود و در سال یكصد و هفتاد و دوم به فرمان هارون معزول شد و هم دیگر باره در سال یكصد و هشتاد و سوم مملكت آذربایجان را با ارمینیه منضم ساخته امارتش را با یزید بن یزید گذاشت.

و ازین پیش در ذیل وقایع سال یكصد و هفتاد و هشتم از خروج ولید بن طریف شیبانی خارجی و مأمور شدن یزید بن مزید و پسرش اسد بن یزید از جانب رشید به حرب او اشارت رفت.

در تاریخ ابن خلكان مسطور است كه چون ولید بن طریف در بلاد جزیره كه مابین فرات و شط موصل است در سال مذكور بر رشید خروج نموده و سپاهی گران از نواحی فراهم ساخته عامل دیار ربیعه را كه بمدافعت وی بیرون شده بود به قتل رسانید و به دیار مضر رهسپر شد و عبدالملك بن صالح بن علی عباسی را محاصره كرد و عبدالملك در این وقت در رقه جای داشت هارون الرشید با یحیی بن خالد برمكی سخن به مشورت افكند تا كدام كسی را به حرب ولید اختیار نمایند یحیی گفت موسی بن خازم تمیمی را به حرب او باید بفرستاد چه فرعون را ولید نام بود و موسی علیه السلام او را غرقه بحرفنا ساخت لاجرم هارون الرشید موسی بن خازم را با لشكری بزرگ به جنگ او مأمور ساخت لكن سودی نبخشید و ولید بن طریف با اصحاب خود با او محاربت ورزید و ایشان را منهزم ساخته موسی بن خازم را بكشت.

و چون این خبر به رشید پیوست معمر بن عیسی العبدی را به مبارزت او روان ساخت و در میان ایشان در نواحی دارا از دیار ربیعه چندین حرب برفت و چون اخبار دهشت آثار او و كثرت جموع و این كارهای بزرگ او به عرض رشید رسید گفت هیچ كس برای دفع او و رفع غائله او جز اعرابی یزید بن مزید شیبانی شایسته نیست پس بكر بن نطاح شاعر گفت:



لا تبعثن الی ربیعة غیرها

ان الحدید بغیره لا یفلج



كنایت از اینكه سنگ را سنگ می شكند و به حرب طایفه ربیعه از همان طایفه باید



[ صفحه 133]



مأمور كرد چه جماعت شیبان بن ثعلبه بر بیعة بن نزار منتهی می شوند بالجمله هارون یزید را با جنگجویانی سخت و شدید بفرستاد و فیمابین ایشان جنگهای صعب برفت و حروبی استوار بگذشت و هارون لشكر از پی لشكر روانه كرد و یزید در طلب ولید برآمد و برای نماز صبح فرود شد و هنوز نماز را بپای نبرده بود كه ولید با سپاه خود بر وی آشكار شد.

پس از هر دو سوی صفها بیاراستند و مردمان به آهنگ نبرد برخاستند چون میدان كارزار گردش گرفت یزید ندا بركشید و گفت ای ولید تو را چه حاجت است كه در میان مردان پوشیده بمانی؟ هم اكنون به مبارزت من آماده شو ولید گفت چنین كنم پس به میدان اردوگاه بشتافت یزید نیز به مبارزتش مبادرت كرد و لشكریان از هر دو سوی توقف جستند و دست به جنگ بیرون نیاوردند و یزید و ولید ساعتی با هم جنگ نمودند و هیچ یك را بر آن یك چیرگی نبود تا ساعتی چند از روز برگذشت.

در این وقت یزید را فرصتی بدست افتاده و ضربتی برپای ولید بزد چنانكه پایش را بیفكند و لشكر خود را بانك بر زد بریختند و سر از تنش گرفتند و بعضی گفته اند ولید در حدیثه كه معروف بحدیثه النوره و تا انبار چند فرسنك طول مسافت دارد به دست یزید به قتل رسید، و این غیر از حدیثه موصل است [1] آنگاه یزید بن مزید سر ولید را با فتح نامه به درگاه رشید به توسط پسرش اسد بن یزید بفرستاد و ابوالولید مسلم بن ولید انصاری شاعر مشهور كه با یزید بن مزید پیوسته بود این شعر را در این باب گوید:



سل الخلیفة سیفا من بنی مطر

یمضی فیخترق الاجسام و الهاما



لولا یزید و مقدار له سبب

عاش الولید مع العامین اعواما





[ صفحه 134]





اكرم به وبآباء له سلفوا

ابقوا من المجد ایاما و ایاما



چون یزید بعد از آن فتح نامدار بدرگاه رشید بازگردید رشید او را نوازش كرد و رتبتش را بلند و منزلتش را ارجمند ساخت و گفت ای یزید همانا در قوم و عشیرت تو امرا مؤمنان بسیار باشند عرض كرد آری «الا ان منابرهم الجذوع» جز اینكه منابر ایشان شاخه های درختهای خرما است یعنی اطوار و اوصاف ایشان این است كه باید در جهاد و قتال بكوشند تا كشته شوند و بعد از شهادت بر جذوع مصلوب گردند نه در بستر بیماری و راحت بغنوند تا بگذرند ابن خلكان گوید قتل ولید در سال یكصد و هفتاد و نهم هجری بود و چون به قتل رسید خواهرش فارعة این شعر را در مرثیه او انشاء و انشاد كرد:



یا بنی وائل لقد فجعتكم

من یزید سیوفه بالولید



لو سیوف سوی سیوف یزید

قاتلته لاقت خلاف السعود



وائل بعضها یقتل بعضا

لا یفل الحدید غیر الحدید



ابن خلكان می گوید این فارعه همان است كه آن قصیده ی فائیه را كه در ترجمه ولید بن طریف مسطور شد انشاد كرده است و در كمال جودت و فصاحت و به میزان اشعار خنساء است كه اشعار مشهوره خود را در مرثیه صخر برادرش گفته و در كتب تواریخ و اشعار و اغانی مضبوط است لكن ابن اثیر در تاریخ الكامل ازین سه شعر مذكور بیت اخیر را مرقوم می دارد و می گوید یكی از شعراء بعد از قتل ولید بگفت.

و نیز می نویسد چون ولید كشته شد خواهرش لیلی دختر طریفه با جامه جنگ بر سپاه یزید بتاخت و چنانكه مذكور شد یزید او را مانع شد و آن اشعار فائیه مسطوره مذكوره را در مرثیه ولید بگفت و ابن خلكان این داستان را نیز به فارعه نسبت می دهد و می گوید بعضی حكایت كرده اند كه در آن زمان كه هارون الرشید یزید بن مزید را به حرب ولید بن طریف مأمور ساخت ذوالفقار شمشیر پیغمبر صلی الله علیه و آله را بدو داد و گفت بگیر این تیغ را ای یزید چه زود باشد كه از



[ صفحه 135]



میمنت این شمشیر بر وی نصرت یابی یزید بگرفت و برفت و چنانكه مسطور شد ولید را منهزم و مقتول نمود و مسلم بن ولید انصاری در ذیل قصیده كه در مدح یزید گوید در این شعر به این مطلب اشارت نموده است:



اذكرت سیف رسول الله سنته

و باس اول من صلی و من صاما



یعنی بأس علی بن ابیطالب علیه السلام كه ضارب به این شمشیر و اول كسی بود كه اسلام آورد و نماز و روزه بگذاشت هشام بن كلمی در جمهرة النسب در ذیل نسب قریش می نویسد منبه و نبیه دو پسر حجاج بن عامر بن حذیفة بن سعد بن سهم القرشی در زمان جاهلیت دو سید بنی سهم بودند و در روز بدر هر دو تن در حال كفر به قتل رسیدند و در شمار مردم مطعمین [2] بودند و عاص بن نبیه با پدرش به قتل رسید و ذوالفقار از وی بود و علی بن ابیطالب سلام الله علیه او را در به در بكشت و آن شمشیر را از وی بگرفت.

و دیگری گفته است ذوالفقار را پیغمبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام بداد، فقار به فتح فاء جمع فقاره است كه مهرهای پشت باشد و فقارات نیز در جمعش رسیده است و ذوالفقار به كسر فاء نیز گفته می شود و فقار جمع فقیره به كسر فاء و سكون قاف آمده و در مجموع هیچ صیغه به این وزن نیامده مگر ابرة و ابار.


[1] حديثه ي فرات يا حديثه نوره بالاي هيت و داراي قلعه ي حصين و استوار در وسط فرات بوده است و آب در اطراف آن محيط بوده، و اما حديثه ي موصل شهركي است در كنار دجله جانب شرقي آن نزديك زاب اعلي.

[2] يعني كسانيكه خرجي و اطعام لشكر قريش را در جنگ بدر بعهده داشتند.